qwryigdsjfa

سعی میکنم موضوعات مختلفی روبزارم
  • خانه 

تلنگر

#تلـــــنگࢪانھ 🚶‍♀

بيخودي پرسه زديم ،
صبحمان شب بشود
بيخودي حرص زديم ،
سهممان كم نشود
ما خدا را با خود ،
سرِ دعوا بُرديم
و قسم ها خورديم
ما به هم بد كرديم ،
ما به هم بد گفتيم ،
ما حقيقت ها را ، زير پا له كرديم
و چقدر حظ بُرديم ، كه زرنگي كرديم
روي هر حادثه اي ، حرفي از عشق زديم

از شما ميپرسم ، ما كه را گول زديم ؟
‌

شعر

17 شهریور 1402 توسط مرضیه رحمتی

خواب بودم، خواب دیدم مرده ام

خواب بودم، خواب دیدم مرده ام
بی نهایت خسته و افسرده ام
تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
روی من خروارها از خاک بود
وای، قبر من چه وحشتناک بود!
بالش زیر سرم از سنگ بود
غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود
هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت
خسته بودم هیچ کس یارم نشد
زان میان یک تن خریدارم نشد
نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی
ترس بود و وحشت و دلواپسی
ناله می کردم ولیکن بی جواب
تشنه بودم، در پی یک جرعه آب
آمدند از راه نزدم دو ملک
تیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟
دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟
گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود
لرزه بر اندام من افتاده بود!
هر چه کردم سعی تا گویم جواب
سدّ نطقم شد هراس و اضطراب
از سکوتم آن دو گشته خشمگین
رفت بالا گرزهای آتشین
قبر من پر گشته بود از نار و دود
بار دیگر با غضب پرسش نمود:
ای گنه کار سیه دل، بسته پر
نام اربابان خود یک یک ببر
گوئیا لب ها به هم چسبیده بود
گوش گویا نامشان نشنیده بود
نامهای خوبشان از یاد رفت
وای، سعی و زحمتم بر باد رفت
چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد
بار دیگر بر سرم فریاد کرد:
در میان عمر خود کن جستجو
کارهای نیک و زشتت را بگو
هر چه می کردم به اعمالم نگاه
کوله بارم بود مملو از گناه
کارهای زشت من بسیار بود
بر زبان آوردنش دشوار بود
چاره ای جز لب فرو بستن نبود
گرز آتش بر سرم آمد فرود
عمق جانم از حرارت آب شد
روحم از فرط الم بی تاب شد
چون ملائک نا امید از من شدند
حرف آخر را چنین با من زدند:
عمر خود را ای جوان کردی تباه
نامه اعمال تو باشد سیاه
ما که ماموران حق داوریم
پس تو را سوی جهنم می بریم
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود
دست و پایم بسته در زنجیر بود
نا امید از هرکجا و دل فکار
می کشیدندم به خِفّت سوی نار
ناگهان الطاف حق آغاز شد
از جنان درهای رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسمان
دیگران چون نجم و او چون کهکشان
صورتش خورشید بود و غرق نور
جام چشمانش پر از خمر طهور
لب که نه، سرچشمه ی آب حیات
بین دستش کائنات و ممکنات
چشمهایش زندگانی می سرود
درد را از قلب انسان می زدود
بر سر خود شال سبزی بسته بود
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود
کِی به زیبائی او گل می رسید
پیش او یوسف خجالت می کشید
دو ملک سر را به زیر انداختند
بال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتند این زمزمه
آمده اینجا حسین فاطمه؟!
صاحب روز قیامت آمده
گوئیا بهر شفاعت آمده
سوی من آمد مرا شرمنده کرد
مهربانانه به رویم خنده کرد
گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)
من کجا و دیدن روی حسین (ع)
گفت: آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را
اینکه این جا این چنین تنها شده
کام او با تربت من وا شده
مادرش او را به عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است
خویش را در سوز عشقم آب کرد
عکس من را بر دل خود قاب کرد
بارها بر من محبت کرده است
سینه اش را وقف هیئت کرده است
سینه چاک آل زهرا بوده است
چای ریز مجلس ما بوده است
اسم من راز و نیازش بوده است
تربتم مهر نمازش بوده است
پرچم من را به دوشش می کشید
پا برهنه در عزایم می دوید
بهر عباسم به تن کرده کفن
روز تاسوعا شده سقای من
اقتدا بر خواهرم زینب نمود
گاه میشد صورتش بهرم کبود
تا به دنیا بود از من دم زده
او غذای روضه ام را هم زده
قلب او از حب ما لبریز بود
پیش چشمش غیر ما ناچیز بود
با ادب در مجلس ما می نشست
قلب او با روضه ی من می شکست
حرمت ما را به دنیا پاس داشت
ارتباطی تنگ با عباس داشت
اشک او با نام من می شد روان
گریه در روضه نمی دادش امان
بارها لعن امیه کرده است
خویش را نذر رقیه کرده است
گریه کرده چون برای اکبرم
با خود او را نزد زهرا (س) می برم
هرچه باشد او برایم بنده است
او بسوزد، صاحبش شرمنده است
در مرامم نیست او تنها شود
باعث خوشحالی اعدا شود
کشته اشکم، شفیع امتم
شیعیان را مُنجِیَم از درد و غم
گرچه در ظاهر گنه کار است و بد
قلب او بوی محبت میدهد
سختی جان کندن و هول جواب
بس بود بهرش به عنوان عقاب
در قیامت عطر و بویش می دهم
پیش مردم آبرویش می دهم
آری آری، هرکه پا بست من است
نامه ی اعمال او دست من است
ناگهان بیدار گردیدم زخواب
از خجالت گشته بودم خیس آب
دارم اربابی به این خوبی ولی
می کنم در طاعت او تنبلی؟!
من که قلبم جایگاه عشق اوست
پس چرا با معصیت گردیده دوست؟
من که گِریَم بهر او شام و پگاه
پس به نامحرم چرا کردم نگاه؟
من که گوشم روضه ی او را شنید
پس چرا شد طالب ساز پلید؟
چشم و گوش و دست و پا و قلب و دل
جملگی از روی مولایم خجل
شیعه بودن کی شود با ادعا؟
ادعا بس کن اگر مردی بیا
پا بنه در وادی عشق و جنون
حبّ دنیا را ز قلبت کن برون
حبّ دنیا معصیت افزون کند
معصیت قلب ولیّ را خون کند
باش در شادی و غم عبد خدا
کن حسابت را ز بی دینان جدا
قلب مولا را مرنجان ای جوان
تا شوی محبوب رب مهربان

 8 نظر

تلنگر

17 شهریور 1402 توسط مرضیه رحمتی

👌#تلنگر

هیچوقت یه “پولدار بد” باعث نمیشه از “پول” بدت بیاد!
پس چرا “دیندار بد” باعث میشه از “دین” بدت بیاد!!!

 نظر دهید »

اربعین

15 شهریور 1402 توسط مرضیه رحمتی

باهم‌بریم‌کربلا:)؟!🙂💔
بیا‌بیخیال‌جاماندگی‌هایمان !
بیخیال‌بی‌لیاقتیمان …
چشم‌هایمان‌راببندیم💔
باهم‌همسفربشویم …
همسفرڪرب‌ُبلا (:🙂
تصورکن…💔
چندساعتی‌زیرآفتاب‌داغ‌راه‌رفتی…
پاهات‌تاول‌زده
لنگ‌میزنۍ!
هۍازخستگۍمیخورۍزمین‌
وتوان‌نداری‌بلندشی (:💔
یکیومیبینۍپشت‌ڪولہ‌اش‌زده
من‌دڪترم‌ڪمکۍبوددرخدمتم !✋🏻
یہ‌عراقۍمیبینۍ
ازلباساش‌معلومہ‌فقیره‌ها…
ولۍباگریہ‌دعوتت‌میڪنہ‌برۍخونش(:"💔
آخ‌چه‌حال‌وهوایی:)!"🙂💔
کولہ‌بہ‌دوشت‌
هنذفرۍتوگوشت💔
از‌این‌نون‌لوزۍهاۍعراقۍتو‌یہ‌دستت
توش‌سہ‌تافلافل‌گذاشتن!
شروع‌میڪنی‌باعشق‌خوردن😍💔”
یہ‌بچہ‌سہ‌‌چہار‌سالہ‌توگرماۍسوزان!
یہ‌سینۍپرازخوراکےدستشہ‌
داره‌پذیرایی‌میکنه(:"🌱
داره‌از‌‌زائرا‌پذیرایی‌میڪنه…🙂
خودمونیم‌هاا🙂
خوش‌به‌حال‌‌اون‌بچه :)💔
میدونۍرفیق…
وسواس‌توراه‌اربعین‌جایۍنداره‌برات !💔😌
ازیہ‌جایۍبہ‌بعد …
دیگہ‌واقعاڪشش‌ندارۍراه‌برۍ💔
ازیہ‌جایۍبہ‌بعد🌱
دیگہ‌خودت‌راه‌نمیرۍ(:
انگاریڪۍدستتوگرفتہ‌
داره‌ڪمڪت‌میکنہ💔
اون‌یکےاربآبه‌ها:)…!😭
رایحہ‌ی‌خاڪ‌‌ڪربلابعدِبارون …
دوداسفندو‌آتیش …
بخارچاۍعراقۍهاتوهوا☕️💔
مسیرۍڪہ‌خیس‌از‌آب‌بارونه‌‌
ولباساتو‌ڪثیف‌میڪنہ !
صداۍهلابیڪم‌یازوارالحسین‌
علیہ‌سلام‌توگوشت💔
صداۍمداحۍعربۍبازۍمیڪنہ‌بادلت💔
ایناهمہ‌یعنے↓
ستون‌هاۍمختلف ؛
آدماۍمختلف ؛
ڪرامتاۍمختلف !
ازچیہ‌ڪربلا‌برات‌بگم‌رفیق؟!
اینطورجاها
آدم‌بایدهۍنفس‌عمیق‌بڪشه …
هی‌نفس‌عمیق‌بڪشہ(:🖤
هرچۍبہ‌ڪربلا‌نزدیڪ‌ترمیشی …
موج‌جمعیت‌بیشترمیشہ !
فهمیدین‌کجاس‌دیگه‌نه؟!😭💔
یہومیپیچۍتویہ‌ڪوچہ‌و
نگاه‌اول💔
تویی‌ویہ‌عمر‌دلتنگی💔
یہ‌عمرخاطره‌وگریه(:💔
عموداۍاخر
عمودهزار …
یڪۍیڪۍعمودارومیشمارۍ
تاتموم‌بشہ …
چشم‌انتظاریت !(:💔
عمودهزارچہارصدووپنج …
عمودهزاروچہارصدوشش …
قلبت‌میریزه💔
میرۍسجده😭✋🏻
اشڪ‌میریزۍ
ضجہ‌میزنی
رسیدم‌ڪربلات‌آقا
اقآبالاخره‌رسیدم💔
به‌ارزوم‌رسیدم‌ارباب(:"💔
میدونی‌رفیق …
اینجاها‌ریخت‌وقیافت‌یہ‌ڪم‌داغونہ !
شایدارباب‌میخواد‌مثل‌ڪاروان‌اُسَرا
باهمین‌حالو‌روز‌بری‌پیشش💔
میرۍتوبین‌الحرمین
وسط‌جمعیت
جمعیت‌بہ‌هرسمت‌ڪہ‌میخوان‌میبرنت💔
هرڪۍیہ‌چیزۍمیگہ !
بہ‌زبون‌ایرانی …
عربی …
انگلیسی …
بعضیاولۍ …
فقط‌اشڪ‌میریزن‌نگاهشون‌بہ‌گنبده💔
رفقا دلم شکسته بود گفتم باهم یه سر بریم کربلا ان شاءالله اربعین سال بعد همگی حرم اربابیم…🙂💔

 1 نظر

اربعین

15 شهریور 1402 توسط مرضیه رحمتی

و فردا اربعیـن است
مۍآیــد زینبـــــۍ
با قامتۍاز غَمـ‌ خمیده
چھــــــل روز است
حُسینش را ندیدھ..💔
۰
#یازینب

 2 نظر

متن درمورداربعین

15 شهریور 1402 توسط مرضیه رحمتی

خوشبختی یعنی تشنه باشی ولی چون تو حرم امام حسینی روت نشه آب بخوری

 
خوشبختی یعنی گرد سفر به لباس های تنت باشه

با اینکه عادت داری همیشه با لباسای تمیز بگردی ولی

چون مستحبه با همون لباسِ گردِ راه گرفته از هتل بری بیرون و راهی حرم شی

خوشبختی یعنی تو هتل خیلی گرسنه باشی ، درِ یخچال رو باز کنی و بعد …

آروم ببندیش بدون اینکه چیزی بخوری

آخه مستحبه گرسنه و تشنه بری زیارت ارباب

اربعین حسینی ۱۴۰۲ تسلیت باد.

 1 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

qwryigdsjfa

این وبلاگ سعی میشه مطالب خوبی قراربدم

جستجو

موضوعات

  • همه
  • امربه معروف
  • بدون موضوع
  • تلنگر
  • تلنگر

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس